جدول جو
جدول جو

معنی صاحب قرانی - جستجوی لغت در جدول جو

صاحب قرانی
صاحب قران بودن، کنایه از فرمانروایی، نام عمومی سکه هایی که از زمان صفویه تا ناصرالدین شاه قاجار ضرب شده و بر روی آن ها ابیاتی نقش می شده که کلمۀ «صاحب قران» یا «صاحب قرانی» در آن ابیات وجود داشته مانند «به گیتی سکۀ صاحب قرانی / زد از توفیق حق عباس ثانی» و یا «هست سلطان بر سلاطین جهان / شاه شاهان نادر صاحب قران»، صاحب قران
تصویری از صاحب قرانی
تصویر صاحب قرانی
فرهنگ فارسی عمید
صاحب قرانی
(حِ قِ)
صفت صاحب قران:
بعمدا علی بن عمران به آخر
رسد زین ریاست به صاحب قرانی.
منوچهری.
زمین را مهیا به مالک رقابی
فلک را مسمی به صاحب قرانی.
فرخی.
صاحب دیوان استیفا که اهل فضل را
اندر او اهلیت صاحب قرانی بوده است.
سوزنی.
در نکویی چون عمادی از سخن
دعوی صاحب قرانی میکنی.
عمادی شهریاری.
مرکز دائرۀ گیتی ستانی و مدار نقطۀ صاحب قرانی. (جامعالتواریخ رشیدی).
رجوع به صاحب قران شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کسی که در وقت انعقاد نطفه یا هنگام تولد او در بعضی سیارات سعد مانند زحل و مشتری، قران صورت گرفته باشد، برای مثال تا بگردون در کواکب را قران باشد همی / او بود در دین و دنیا بی قرین صاحب قران (امیرمعزی - ۵۰۲)، کنایه از صاحب طالع نیک، نیک بخت، خوش اقبال. در قدیم منجمان این قران را به فال نیک می گرفته اند، کنایه از عظیم الشان، صاحب قرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صاحب رای
تصویر صاحب رای
دارای رای و تدبیر درست
فرهنگ فارسی عمید
(حِ قِ)
سید صاحب قران، امام علی. وی از شعرای هندوستان بود و در اوائل قرن سیزدهم میزیست و در زمان نواب آصف الدوله به لکهنو رفت. سراسر اشعار او مشتمل بر هجو و هزل است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(حِ بِ / حِ قِ)
آن مولود که وقت افتادن نطفۀ وی در رحم مادر، یا بوقت ولادت او قران عظمی باشد و برج قران در طالع بود. و بعضی گویند که در سال ولادت او زحل و مشتری راقران عظمی باشد و این نوع قران عظمی بعد از سالهای فراوان واقع شود، و این چنین مولود را پادشاهی دیر ماند، و از اسکندری منقول است آنکه وقت ولادت او زهره ومشتری را قران باشد. (غیاث اللغات). آنکه ولادت او زحل و مشتری را قران بوده باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون). و این لفظ پیش از عهد تیموریان معنی وصفی داشته وبجای اسم خاص استعمال نمیشده. رجوع به همین لغت نامه کلمه ’اسدی طوسی’ بنقل از سخن و سخنوران شود. ناصرالدین شاه قاجار را از سال سی ام سلطنت صاحب قران خوانده اند: چون به نشابور قرار گرفت سالوکان خراسان جمع شدند و تدبیر کردند که این مردی صاحب قران خواهد بود و دولتی بزرگ دارد. (تاریخ سیستان ص 224).
صاحب قران اگرچه نه ای ّ و ز بیم تو
نشگفت اگر برآیداز خسروان روان.
لامعی.
آخر صاحب قران توئی به حقیقت
گر پس این چند صدهزار قران است.
مسعودسعد.
قران را از این فخر برتر نباشد
که شاهی چو این شاه صاحب قران شد.
مسعودسعد.
صاحب قران تو باشی در گیتی
تا در سپهر حکم قران باشد.
مسعودسعد.
صاحب قران تو باشی و اینک خدایگان
دادت به دست خاتم صاحب قرانیا.
مسعودسعد.
هست شاهنشاه صاحب دولت صاحب قران
رأی صاحب دولت و صاحب قران باشد صواب.
معزی.
تا به گردون بر کواکب را قران باشد همی
او بود در دین و دنیا بی قرین صاحب قران.
معزی.
صاحب قران عالم هرگز قران بحکم ؟
با طالع سعادت کلی قرین شدت.
صاحب قران شاعری استاد رودکی است.
از حدیث دولت صاحب قران در عهد او
هر کسی گفته ست و بر هر گونه ای دارد نشان
من شنیدستم که آن صاحب قران مردی بود
تیزدولت صعب هیبت نیک سیرت خوب سان
پاک اصل و راددست و شرمگین و نیکخوی
باتواضع بادیانت بامروت باامان
گر بدین آیین بود صاحب قران می دان که نیست
مر جهان را جز خداوند جهان صاحب قران.
رشیدی سمرقندی.
سخنوران را صاحب قران تویی به جهان
به تو تمام شود مدت قران سخن.
سوزنی.
شاهنشه ملوک و سلاطین شرق و غرب
صاحب قران روی زمین خسرو زمان
طمغاج خان عادل سلطان گوهری
از نفس خویش تا ملک افراسیاب خان.
سوزنی.
وارث صاحب شریعت صاحب درس و سبق
خسرو برهانیان صاحب قران روزگار.
سوزنی.
خسرو صاحب قران و عالم فضل و هنر
واندر آن صاحب قرانی بی قرین و بی نظیر.
سوزنی.
آن صدر کیست، صاحب عادل که در جهان
صاحب قران و صاحب صدر مسلم است.
سوزنی.
گویند مهدی آید صاحب قران برون
چون مدت (زمانه) خوهد بر کران رسید
صاحب قران تو بادی و مدت بسر مباد
چون ملکت جهان به تو صاحب قران رسید.
سوزنی.
هست صاحب قران اهل هنر
وز همه فضل با نصیب و حساب.
سوزنی.
صاحب قران ملکی و بر تخت خسروی
هرگز نبوده مثل تو صاحب قران دگر.
رشید وطواط.
صاحب صاحب قران در عالم اوست
آصف الهام و سلیمان خاتم اوست.
خاقانی.
کمترین وصاف او خاقانی است
کآسمان صاحب قران میخواندش.
خاقانی.
زیور نثرش فرو خواهم گسست
بر شه صاحب قران خواهم فشاند.
خاقانی.
بقا باد شهریار روزگار و صاحب قران عهد را... (سندبادنامه ص 331).
چنین تختی نه تختی کآسمانی
بر او شاهی نه شه صاحب قرانی.
نظامی.
که احسنت ای جهاندار معانی
که در ملک سخن صاحب قرانی.
نظامی.
جهان زنده بدین صاحب قران است
در این شک نیست کو جان جهان است.
نظامی.
جهان را خاص این صاحب قران کن
فلک را یار این گیتی ستان کن.
نظامی.
که فلانی این چنین گفت این زمان
ای سلیمان مه صاحب قران.
مولوی.
به صدر صاحب صاحب قران فرستادند
مگر به عین عنایت قبول فرماید.
سعدی.
از بدو فطرت عالم... به هیچ قرنی سریرسلطنت به چنین صاحب قرانی مشرف نگشته است. (جامعالتواریخ رشیدی).
میامن برکات دم اویس قرن
به عهد دولت این صاحب قران برسان.
سلمان ساوجی.
ساقیامی ده که رندیهای حافظ عفو کرد
آصف صاحب قران جرم بخش عیب پوش.
حافظ.
ای مه صاحب قران از بنده حافظ یاد کن
تا دعای دولت آن حسن روزافزون کنم.
حافظ.
فکری باید کرد که این ملک در خاندان صاحب قران ماند و به بیگانه انتقال ننماید. (تاریخ شاهی ص 129).
مؤلف هرمزدنامه ذیل کلمه قران (پول) ، نویسد: ناگزیر اصل این کلمه در اصل صاحب قران بوده که در روی بسیاری از سکه های ایران از خاندان صفوی گرفته تا ناصرالدین شاه دیده میشود، اینک برخی از آنها:
به گیتی سکۀ صاحب قرانی
زد از توفیق حق عباس ثانی.
این سکۀ نقره در سال 1059 هجری قمری در تبریز ضرب شده است.
ز بعد هستی عباس ثانی
صفی زد سکۀ صاحب قرانی.
صفی دوم پسر عباس دوم از آغاز بهار سال 1079 هجری قمری نام سلیمان از برای خود برگزید.
به گیتی سکۀ صاحب قرانی
زد از توفیق حق طهماسب ثانی.
ضرب قزوین در سال 1135 هجری قمری
سکه بر زر زد به توفیق الهی در جهان
ظل حق عباس ثالث ثانی صاحب قران.
ضرب اصفهان در سال 1145 هجری قمری
سکۀ صاحب قرانی زد به توفیق اله
همچو خورشید جهان افروز ابراهیم شاه.
ضرب تفلیس، ابراهیم برادر عادل شاه است.
هست سلطان بر سلاطین جهان
شاه شاهان نادر صاحب قران.
ضرب شیراز در سال 1150 هجری قمری
شاه شاهان نادر صاحب قران
هست سلطان بر سلاطین جهان.
ضرب اصفهان در سال 1152 هجری قمری
همین شعر در روی سکه های نادر، ضرب مشهد و تفلیس و سند وجز اینها نیز دیده میشود.
به زر تا شاهرخ زد سکۀ صاحب قرانی را
دوباره دولت ایران گرفت از سر جوانی را.
شاهرخ (1161- 1163 هجری قمری) نوۀ نادرشاه است. در سکه ای از فتحعلی شاه قاجار ضرب سال 1242 ه. ق. چنین نقش بسته:
سکۀ شه فتحعلی خسرو صاحب قران.
ناصرالدین شاه قاجار در سال 1293 هجری قمری به یادگار سال سی ام پادشاهی خویش، در یک سکۀ زرین ضرب تبریز خود را ناصرالدین شاه غازی خسرو صاحب قران خواند. (هرمزدنامه صص 235 -236). و رجوع به قران شود
لغت نامه دهخدا
(حِ زَ)
از قنوات شهر تهران، در سمت شمال شرقی. مقدار آب آن یک سنگ است و مسافت مادرچاه آن تا شهر دو فرسنگ
لغت نامه دهخدا
(حِ مَ)
دانای امور. عارف به حقیقت:
چه نیکو فال زد صاحب معانی
که خود را فال نیکو زن چو دانی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(حِ بِ)
لقب صاحب بن عباد است:
تا سخن پرور بوی از صاحب رازی بهی
چون سخاگستر بوی از حاتم طائی بری.
سوزنی.
رجوع به صاحب بن عباد شود
لغت نامه دهخدا
(حِ رَءْیْ)
دارای رأی و تدبیر صائب:
فرزانه و صدر اجل و صاحب عالم
کافروخته شد زو علم صاحب رأیان.
سوزنی.
، به معنی وزیر است، چه رای در اصطلاح وزیر را می گویند. و کنایه از شیخ ابوعلی هم هست به اعتبار اینکه وزیر فخرالدوله پادشاه ری بوده است. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(حِ بِ رَءْیْ)
لقب ابوحنیفه نعمان بن ثابت است:
می جوشیده حلال است سوی صاحب رأی
شافعی گوید شطرنج مباح است بباز.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
آن مولود که وقت افتادن نطفه وی در رحم مادر یا بوقت ولادت او قران عظمی باشد، عظیم الشان، خوش اقبال
فرهنگ لغت هوشیار
فرخزاد کسی را گویند که هنگام زادن وی دو ستاره همایون چون اورمزد (مشتری) و ناهید (زهره) در یکی از آبام های (بروج) دوازده گانه باشند، والا نامور کسی که بهنگام انعقاد نطفه یا در وقت زادن وی قرانی در سیارات صورت گیرد، پادشاه عظیم الشان عادل و جهانگیری که دولتش دوام داشته باشد، توضیح این تعبیر را از احکام نجوم گرفته اند زیرا اثر بعض قرانات کواکب همچون کواکب قران زحل و مشتری در بیت طالع دلیل است بر این که مولود پادشاهی عادل و جهانگیر و ملکش پایدار است، کسی که در عصر خود به جهتی از جهات برهم سلکان خویش تفوقی حاصل کرده و در حرفه خود ممتاز و مشار الیه شده باشد: وزیر صاحبقران شاعر صاحبقران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاحب رای
تصویر صاحب رای
دارای رای و تدبیر صائب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاحب قران
تصویر صاحب قران
((~. قِ))
صاحب القران، نیک طالع، خوش اقبال، کسی که در هنگام نطفه بستن یا به دنیا آمدنش، سیاراتی در قران بوده باشند
فرهنگ فارسی معین